کد مطلب:53789 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:297

علی و بیعت با ابوبکر











چون مردم با ابوبكر بیعت كردند، ابوبكر از علی «ع» خواست كه به مجمع صحابه حاضر شود، او اجابت فرمود و چون به مجمع وارد شد سلام به جا آورد و در جایی كه سزاوار او بود بنشست.

عمر بن خطاب بدو گفت كه مهاجرین و انصار تو را از آن جهت بدین مجمع خواستند تا مانند سایر صحابه كه با ابوبكر به خلافت بیعت كردند، تو هم بیعت كنی.

علی «ع» فرمود كه شما بر اساس قرابت با رسول خدا، خود را بدین مقام ذی حق دانستید حال آن كه از شما به پیامبر جلوتر و نزدیكتر وجود دارد و خودتان بنگرید كه چه كسی به رسول خدا نزدیكتر است، و اینك كه مجال انصاف یافتید هنگام آن رسیده است كه به عمر كوتاه خود بیندیشد و محمد «ص» را كه درهای رحمت را به روی شما گشوده است از خود خوشنود كنید.

ابوعبیده جراح گفت:

ای ابوالحسن، تو سزاوار این كاری و به زیادت از این هم سزاواری، هم به سابقه سبقت و هم به فضل و قربت.

اما صحابه رسول خدا «ص» اتفاقی كردند و كاری را به انجام رسانیدند، و تو نیز به رضای صحابه راضی باش.

علی «ع» فرمود، قرآن در خانه های ما فرود آمد و جبرئیل در اوطان ما وحی آورد، ما

[صفحه 122]

معدن علم و فقه و دین و سنت و فریضه می باشیم و مصالح خلق را بهتر می دانیم، پس روی به خواسته دل مكنید و خویشتن را در لجاج میفكنید.

دیگران در این میان سخنها گفتند، تا این كه ابوبكر گفت ای ابوالحسن اگر من می دانستم كه تو در این كار به منازعه برمی خیزی هرگز این كار را قبول نمی كردم. اكنون كه مردم با من بیعت كردند تو هم موافقت نمای تا خطای ما صواب گردد و اگر در این كار به تامل و تفكر لازم باشد بر تو حرجی نیست.[1] .

نوشتند كه علی بدون بیعت از آن مجلس خارج شد و برخی گفتند بعد از وفات حضرت فاطمه «ع» كه 75 روز بعد از رحلت رسول خدا، اتفاق افتاد بیعت انجام گرفت.

ابن ابی الحدید در صفحه 18 جلد دوم شرح نهج البلاغه نوشته است كه بیعت امیرالمومنین شش ماه بعد از انتخاب ابوبكر به خلافت انجام شد.[2] .

در خصوص بیعت علی «ع» سخنها فراوان است، شاید بسیاری از آنها بدون تحلیل اوضاع مدینه پس از رحلت رسول خدا «ص» فقط بر سبیل غلو و مبالغه باشد.

اما آنچه تردیدی بدان راه ندارد، ستمهایی است كه قریش بر علی روا دانستند تا جایی كه در حال گوشه گیری هم دست از او برنداشتند.

مدینه روزهای خطرناكی را به خود می دید نه نیرویی بود و نه اسلحه ای وجود داشت تا مركز قدرت اسلامی را كه هر روز در معرض خطر هجوم اعراب مرتد بود حفظ كند.

انصار كه نخست گرد سعد بن عباده را گرفته بودند و برای به دست گرفتن خلافت یاریش می كردند و بعد تنهایش گذاشته بودند، از این كه دیدند، میراث پیامبر از دست علی «ع» هم خارج شده است درصدد برآمدند كه به پا خیزند و دست به سوی مردی دراز كنند كه در آغاز كار او را نادیده گرفتند.

اینان آشكار و پنهان، گروه گروه، دور هم جمع شدند و از خلافت فرزند ابیطالب

[صفحه 123]

سخن به میان آوردند و فریاد می زدند كه ای علی: از خانه خود بیرون آی تا میراث از دست رفته ات را به تو بازگردانیم.

بتدریج مشخص می شد كه مسلمانان به دو دسته و حزب تقسیم گردیدند و در وحدت كلمه آنها، شكاف ایجاد شده است.

عمر برای جلوگیری از پیشامدهایی كه به زبان پیشرفت اسلام و وحدت مسلمانان بود به این اندیشه افتاد كه راه تهدید را پیشه سازد و از علی بخواهد كه در برابر ابوبكر تسلیم شود و به خلافت او تن دهد.

از این رو قدم پیش گذاشت و با گروهی از یاران و همدستانش به خانه فاطمه «س» روان شد تا علی را به آنچه تا آن وقت نپذیرفته است وادار كند.

مردم حدسها می زدند، دسته ای می گفتند تنها در برابر لبه تیز شمشیر، علی سر اطاعت فرود می آورد، گروهی فكر می كردند با رزمنده ای چون علی، نمی شود با شمشیر روبرو شد و كسانی هم بودند كه بهترین وسیله را برای حفظ وحدت، آتش می دانستند و می گفتند كه خانه ی علی را باید در محاصره ی آتش قرار داد. اما همین كه عمر و یارانش به در خانه علی رسیدند ناگهان چهره دختر رسول خدا را در میان در آشكار دیدند، چهره ای كه پرده ی اندوه آن را گرفته بود و در چشمانش قطرات اشك می درخشید كه بر گونه اش، آری بر گونه ی فاطمه دختر رسول خدا «ص» روان بود، همه در مقابل در بهت زده ایستادند و آن جوش و خروش همچون موج از بین رفت و تاب از دلها خارج شد، فاطمه مانند سایه ای با قدمهای لرزان به سوی قبر پدر رفت و با ناله ای كه دل هر شنونده را به لرزه می آورد و چشم هر بیننده را به گریه می انداخت و اشك از آن سرازیر می كرد، از پسر خطاب و زاده ی ابی قحافه شكایت كرد[3] عمر با ناراحتی و سرزنشهایی كه از درون سینه او برخاسته بود برگشت و به نزد ابوبكر رفت و هر دو از شكایت فاطمه نزد پیامبر سخت گریستند و ابوبكر تا آخر عمر خود، از این پیشامد افسرده و نگران بود و مورد سرزنش در دادگاه وجدان قرار گرفت.[4] .

آیا می توان گفت كه شیخین (ابوبكر و عمر) به یاد روز مباهله ی پیامبر «ص» با نصارای

[صفحه 124]

نجران «24 ذی الحجه سال دهم هجری» كه نبی اكرم با فاطمه، علی، حسن، حسین «ع» برای مباهله حاضر شد گریستند و منزلت فاطمه «س» را به خاطر آوردند.


صفحه 122، 123، 124.








  1. اعثم كوفی ص 5.
  2. درباره بیعت امیرالمومنین نوشتند كه مادام كه فاطمه زهرا «س» حیات داشت هیچ یك از بنی هاشم با ابوبكر بیعت نكردند، برخی گفته اند ده روز پس از رحلت حضرت فاطمه و به قولی سه ماه و به نوشته ای شش ماه پس از درگذشت حضرت فاطمه بیعت انجام گرفت. مروج الذهب- مسعودی 657 و 659 در مورد بیعت حضرت علی «ع» در صحیح بخاری و در صحیح مسلم حدیثی از عایشه نقل كردند كه حضرت علی تا حضرت فاطمه «س» حیات داشت بیعت نكرد و بیعت 6 ماه بعد از جریان سقیفه انجام گرفت.
  3. امام علی بن ابیطالب ص 328 ج 1.
  4. ابوبكر در حال احتضار: كاش كه خانه فاطمه را نگشته بودم كه سخت اندوه بر دل دارم- مروج الذهب ص 658.